تا دَم ِ آخر نواختن (Playing for time، دانیل مان، 1980) فیلمی جذاب و دیدنی (و برای عدهای عبرتآموز) است كه در جنگ بینالملل دوم میگذرد. قصهی فیلم از خاطرات فانیا فنهلون ( اركستر زنان آشويتس [Madchenorchester in Auschwitz]) گرفته شده كه قبل از آغاز جنگ خواننده و نوازندهی بسيار موفق و محبوبی بوده و حال بهجرم [نیمه]یهودی بودن دستگیر و به بازداشتگاه منتقل میشود. در بازداشتگاه افسری آلمانی او را میشناسد كه این باعث میشود فانیا ( ونیسا ردگریو) دورهی نسبتاً راحتی را بگذراند، راحت، نسبت به سایر زندانیها، گواینكه او در این راحتی عذابی دارد كه هیچیك از زندانیهای عادی ندارند. راحتی و عذاب فانیا این است كه باید هربهچندی برای افسران آلمانی رسیتال پیانو اجرا كند و –بدتر از آن- بهاتفاق چند نفر دیگر از زندانیها موقع شروع كشتارهای جمعی بنوازند كه لابد جنبهی آیینی و حماسی به این جنايت بدهند، كاری كه خود میداند تا چه میزان نفرتانگیز است، اما دانستهی عمیقتر او این است كه او برای بقا میخواند و مینوازد، تا وقتی كه میخواند و مینوازد زنده است.
.
ونيسا ردگريو (فانيا فنهلون) در تا دَم ِ آخر نواختن
جلد كتاب خاطرات فانيا فنهلون ( اركستر زنان آشويتس) و چهرهی فانيای واقعی
در میان زندانیان، دختر جوان بسيار چاقی هست بهنام ماریانه (ملانی مایرون) كه طاقت گرسنگی ندارد و بیپروا خود را در آغوش هركسی میاندازد اگر تكهای شكلات یا خوراكی دیگری به او بدهد، كه این به فانیای مغرور گران میآيد كه یكی از همجنسهاش برای پركردن شكمش خودفروشی كند. فانیا افسر آلمانی را متقاعد میكند كه ماریانه را بهعنوان خواننده وارد گروه كند كه دستكم بتواند شكمش را سیر كند و تن به تنفروشی ندهد. موقع تست خوانندگی همه میفهمند كه او ذرهای استعداد در خوانندگی ندارد اما بهاحترام فانیای بزرگ میپذیرندش، اما كار ماریانه بیخ دارد و با این چیزها حل نمیشود، او دنبال راحتی بیشتر است و در نامناسبترین و نسنجیدهترین زمان، بهاشارهی افسری آلمانی میپذیرد كه كاپو* بشود. نامناسب از آنرو كه نیروهای متفقین در آستانهی حمله و شكستدادن آلمانیهایند و آزادسازی اسرا، و اسیری كه به نیروهای دشمن خدمت كرده باشد، آنهم در زمان جنگ، خائنیست غیرقابل بخشش. پس از ورود نیروهای متفقین ماریانه را سوار كامیونی میكنند كه آلمانیهای دشمن و حالا اسیر را سوار كردهاند. ماریانه موقع دور شدن از اسرای حالا آزاد، به چشمهای فانیا خیره میشود،...دیگر دیر است!
.
* * *
.
اقدام نسنجیده در بریدن از مردم و رفتن بهسوی دشمن اقدامیست كه خاطی نباید انتظار بخشش داشته باشد. درمقابل، آنكه تا حال با مردم نبوده و یا به آنها پشت كرده بوده میتواند در موقعیتی حساس كه پیوستن او به مردم تأثیری مؤثر داشته باشد این كار را بكند و خود را میان آنها ببیند، به زندگیاش معنی تازهای بدهد و هم خود را و هم مردم را كشفی تازه بكند. در روزهایی كه مردم به تكتك نفوس برای پیوستن به خود محتاجاند...
* Kapo، اسیر جنگی در جنگ بینالملل دوم كه به خدمت نیروهای آلمانی در میآمد. فیلم «كاپو» (جیللو پونتهكوروو،1960) به اين موضوع پرداخته است.
۲ نظر:
باهات موافقهم .. اما اين حكم به نظرت خيلي كلي و بي رحمانه و انقلابي نمياد ؟.. به طور مثال الآن بعضي از همكاران يا دوستان شما يا ديگران زندان شكنجهميشن يا تهديد ميشن تا بيان و اعتراف كنن و در ظاهر به جرگه اونها بپيوندند .. به نظر شما اين افراد بعد از خروج از زندان و آزاد شدن ميشن دشمن مردم و مردم بايد با اونها مثل يه غريبه يا خائن رفتار كنن ؟!... فكر مي كنم بايد كمي نتيجه گيريتون رو موضعي تر و جزئي تر و با ظرافت و دقت بيشتري بيان مي كرديد تا به شرايط اين عزيزان نشه تعميمش داد .. تهديد شدن خانواده .. يا رفتن آبرو و حيثت چيزي نيست كه همه قادر به تحملش باشن .. يه چيزي مثل همون وعده غذايي مي مونه واسه اون دختر بيچاره چاق !.. اون يه دشمن نيست .. فقط يه آدم ضعيفه .. همين ..
روشنك عزيز!
اين، حكم نيست، اما كلي هست، قبول دارم، اما بيرحمانه و انقلابي بودنش را نه.
ما در ارزيابيمان از رويدادهاي جامعهمان بايد تكيه كنيم بر عقلانيت. آنهايي كه ناچارند به اعتراف، اميدشان به عقل مردمشان است كه آن اعترافهاي قلابي و مضحك را باور نكنند و درك كنند كه بعيد است كسي در آن موقعيت بتواند خيلي دوام بياورد و ما بايد كه آنها را همچنان دوستان خود بدانيم و فراتر از دوست، آنها را دلاوراني بدانيم كه در راه منافع ما هم دارند گام برميدارن، پس آنها دوستتر از دوستند و نه دشمن.
و اما در باب آن شكمو! حق با توست، او ضعيف است و بيچاره، اما ضعفا و بيچارهها ميتوانند كار دست آدم بدهند. خود فانيا هم وا داد و براي آن جنايتكارها نواخت و خواند اما حساب او با موجوداتي مثل ماريانه جداست. الان هم كم نيستند كساني كه دستشان به خون بچههاي ما خواهران و برادران ما و دوستان ما آلوده است و توجيح آنها بهتر از توجيح شكمو بودن ماريانه نيست.
ارسال یک نظر