پنجشنبه

مکبث یا مکبت؟

«s» در انگلیسی همان‌گونه تلفظ می‌شود که «س» در فارسی؛ اما انگلیسی‌زبانان «th» را چنان تلفظ می‌کنند که یک تُک‌زبانِ فارسی بخواهد «س» تلفظ کند؛ یعنی قرار دادنِ نوکِ زبان در بین دو ردیف دندان‌ها و گفتنِ «س». انگلیسی‌زبانان قادر به تلفظ «th» هستند و آن را در اَداتِ زبانی و بیانیِ خود دارند، چنان‌که عرب‌زبانان دارند و «ث» را چنین تلفظ می‌کنند؛ اما ما فارسی‌زبانان چنین لفظی نداریم. بدیهی است که قادر به بیانِ‌ آن (هرچند نه براحتی) هستیم، اما قادر به ضبط آن نیستیم؛ یعنی حرف یا حروفی برای نگارش آن نداریم.
اگر در زیرنویسِ فیلم‌های انگلیسی‌زبان در کانال‌های ماهواره‌ایِ عرب‌زبان دیده باشید نام‌های انگلیسی‌ای که در آن «th» به‌کار رفته باشد، جای آن «ث» می‌نویسند، چرا که «ث» را هم شبیه «th» تلفظ می‌کنند و هم متفاوت از «س» و «ص»؛ مثلاً:
«Hathaway» را «هاثاوی» می‌نویسند (این، شامل تفاوتِ تلفظ در «ز» و «ذ» و «ض» و «ظ» ـ که در فارسی یکجور تلفظ می‌شوند ـ نیز هست.) برای عرب‌زبانان نه تنها چنین کاری منطقی، بلکه درست است که چنین کنند، اما برای ما فارسی زبانان نه تنها دلیلی برای چنین کاری سراغ نداریم، بلکه چنین کردن هم غیرمنطقی‌ست و هم نادرست، چرا که هم خواندن را دشوار و گاه نادرست می‌کند (عرب‌زبان‌ها «Dug» یا «Doug» را «دوق» می‌نویسند)، هم در آن‌صورت باید همه‌جا «th» را «ث» بنویسیم (آرثور، هاوثورن ـ ثمس، اسمیث...)؛ و برعکسِ آن نیز، که باید «ابوظبی» را «Abudhabi» بنویسیم و «قصه» را «qesseh» و «غصه» را «ghosseh».
حال می‌ماند یک موردِ شاید استثنایی (شاید هم نه) و آن «Macbeth» است که آن را «مکبث» می‌نویسیم. من ترجیح می‌دهم آن‌را «مکبت» بنویسم، اما چون استثنائات را دوست دارم و چون از دهه‌ها قبل آن را «مکبث» نوشته‌اند، شاید بتوان این یک مورد را مستثنا دانست.

شنبه

زبان عربی

من زبان عربی را دوست نداشتم. به‌نظرم زمخت و بدآهنگ بود. این، شاید از سال‌های دورِ مدرسه می‌آمد که هر چند در درس عربی وضع‌ام خوب بود اما این درس را دوست نداشتم. این حسِ نپسندیدن یا حتا بیزاری از زبان و حتا فرهنگ عربی در میان بسیاری از ایرانیان بوضوح دیده می‌شود. این حس، چه بپذیریم، چه نه، نژادپرستانه است؛ نژادپرستانه‌ای که چه بدانیم، چه نه، آن‌را در زندگی روزمره‌مان هم به‌کار می‌گیریم و به نسل بعدی می‌آموزیم و فقط وقتی خودمان در معرض نژادپرستی قرار می‌گیریم آن‌را ضدانسانی می‌دانیم و وقتی شرّ این نژادپرستی از سرمان کم می‌شود باز همان نژادپرستِ پیشین می‌شویم. برای منِ دشمنِ نژادپرستی خیلی گران بود که بپذیرم در این یک مورد نژادپرستم؛ اما اگر نبودم، پس چه بودم؟
این ماند تا وقتی محمود عباس در سازمان ملل تقاضای به‌رسمیت شناختنِ دولت فلسطین را مطرح کرد. موقع شنیدنِ سخنان ایشان به‌نظرم عربی زیباترین زبان دنیا آمد و از خودم، به‌خاطر کوته‌بینی و نژادپرستی، خجالت‌زده شدم. با خود گفتم آیا این حس تازه تا کی دوام خواهد آورد. حالا از آن زمان زیاد می‌گذرد و وقتی گفت‌وگوی بی‌بی‌سی یا یورونیوز را با آوارگان کشتار سوریه یا جاهای دیگر می‌بینم، مخصوصاً وقتی مادرانی از دشواری نگهداری و در امنیت نگه‌داشتن فرزندانشان می‌گویند، این زبان در نظرم همچنان زبانی زیبا، از آنِ مردمانی به‌غایت سختی کشیده، است.