از آخر خرداد بهاینسو، پیرو حوادثی كه روی داد، بارها گریستم، بارها، بارها و بارها، میدانم كه بسیاری چون من كردند و عدهای هم خون گریستند یا بالایش آوردند به مشت و لگد و باتوم، كسانی هم هرگز مجال این كار را نیافتند.
نمیشد «واقعهی ندا» را دید و نَگریست، نمیشد سر ِ بریده دید و نَگریست، نمیشد سینهی شكافته دید و نَگریست، نمیشد تن سلاخی شده دید و نَگریست، نمیشد اخبار هولناكِ كسان و جاها را شنید و نَگریست، نمیشد نَگریست، نمیشد. نمیشد سرنوشت «ندا»ی تیرهبخت را دید و به دیگران فكر نكرد كه آنها، در قعر شوربختی، چون «ندا» بلنداقبال نبودند كه عكسی، فیلمی، تصویری، ردّی، چیزی از لحظهی قتلشان ثبت شده باشد تا باز هم تكان بخوریم و بهخود بیاییم كه «چه اتفاقی افتاده؟»
نمیشد «واقعهی ندا» را دید و نَگریست، نمیشد سر ِ بریده دید و نَگریست، نمیشد سینهی شكافته دید و نَگریست، نمیشد تن سلاخی شده دید و نَگریست، نمیشد اخبار هولناكِ كسان و جاها را شنید و نَگریست، نمیشد نَگریست، نمیشد. نمیشد سرنوشت «ندا»ی تیرهبخت را دید و به دیگران فكر نكرد كه آنها، در قعر شوربختی، چون «ندا» بلنداقبال نبودند كه عكسی، فیلمی، تصویری، ردّی، چیزی از لحظهی قتلشان ثبت شده باشد تا باز هم تكان بخوریم و بهخود بیاییم كه «چه اتفاقی افتاده؟»
.
ژولیین داندیو (فیلیپ نواره) با تفنگ قديمیاش كه با آن به جان دشمن افتاد.
«چه اتفاقی افتاده؟» جملهی پایانی فیلم «تفنگ قدیمی» (Le Vieux Fusil، روبر انریكو، 1975) است كه از دهان ژولیین داندیو (فیلیپ نواره) بیرون میآید كه آلمان هیتلری و هیتلر آلمان به فرانسهی مادری او حمله كرده و همهی كسانش را كشته و او، چون خوابزدهای از خودبیخود، دست به انتقامی تمامعیار زده و حالا، دستآخر، پس از كشتن همهی افراد دشمن، از كابوس ِ بیداری برخاسته و به خود آمده و از هیچكس میپرسد: «چه اتفاقی افتاده؟»
.
.
***
.
مریجين (با بازی خارقالعادهی سوزان كوهنر) و آنی (با بازی تأثيرگذار خوانيتا مور) در «تقليد زندگی» (1959)
آخرين و مشهورترين فيلم داگلاس سيرك
.
فیلمهای «داگلاس سیرك» اشك آدم را درمیآورد. فیلمهاش جملگی ملودراماند، ژانری تحقیر شده كه بیارزش بهشمار میآید، اما كار را ملودرامهای بیارزش خراب كردهاند، و الّا فیلمهای «سیرك» آثار بزرگیاند كه پیرو ِ روزهای سیاه دوماه اخیر میتوانند بغض فروخوردهی ما را بیرون بریزند و یا با بیرون ریختهها همراهی كنند.
فیلمهای «داگلاس سیرك» اشك آدم را درمیآورد. فیلمهاش جملگی ملودراماند، ژانری تحقیر شده كه بیارزش بهشمار میآید، اما كار را ملودرامهای بیارزش خراب كردهاند، و الّا فیلمهای «سیرك» آثار بزرگیاند كه پیرو ِ روزهای سیاه دوماه اخیر میتوانند بغض فروخوردهی ما را بیرون بریزند و یا با بیرون ریختهها همراهی كنند.
۴ نظر:
عاقبت نوشتيد .. ميشه لطفن زودتر به روز كنيد از اين به بعد ؟!.. تاريخ هم كه نداره .. آدم نمي دونه كي نوشتيد !.. در هر صورت دوباره به وبلاگ خودتون خوش آمديد .. : ) ..
روشنك بسيار عزيز!
از خوشامد گويي ممنونم، من غير از آخرين پستِ قبل از انتخابات (كه چه اميدوارانه نوشتم و سر از كجا درآورديم! با همهي اينها به سرانجام كار اميدوارم و خوشبين)همهي پستها را پنجشنبهها نوشتهام و در همين روز بهروز ميكنم، كنار تعداد كامنتها تاريخ درج پست قيد شده است.
ممنونم كه به كار من توجه داريد.
آها .. الآن ديدم .. شايد چون به هجري شمسي نبود به چشمم نيآمده يا دقت نكردم .. ( در غم شما شريكم از بابت اميدواري قبل و نتايج اسفبار بعد از انتخابات .. )
پس يعني هفته اي يك پست را دست كم از شما انتظار داشته باشيم نه ؟.. : ) ..
بله، روشنكِ عزيز، بنايم بر اين است كه هر پنجشنبه بهروز بشم. غير از دو ماه فاجعهآميزي كه گذشت در بقيهي موارد همينطور بوده.
ارسال یک نظر