پنجشنبه

زن و بچّه (درباب خانواده شمردنِ زن وبچه، تحت مسئولیتِ مردی كه آن بالا نشسته است.)

.

زن و بچّه صِغاری بی‌دست‌وپا، بی‌اراده، بی‌عقل ِ رسا و بی‌سروزبانی هستند تحت امر و مسئولیت و اداره‌ی مردی عاقل و دانا و مسئولیت‌فهم و مدیر كه شوهر و پدر به‌ حساب می‌آید و جمع این سه، نهاد (یا تشكل و یا جمع ِ) خانواده را می‌سازد، نهادی كه مقدس شمرده می‌شود: نهاد مقدس خانواده. («مقدس» آن‌طور كه در «نهاد مقدس خانواده» است چیزی‌ست كه امروزه در موارد بسیاری می‌شنویم، جمله‌ی «فلانی قداست فوتبال ما را از بین برده است.» مشتی‌ست نمونه‌ی خروار. همین مانده بود فوتبال مقدس بشود.)
از مردان قشری و سنتی كه بگذریم در كلام بسیاری از مردان(و حتا زنان)ی كه اصلاً انتظارش نمی‌رود جمله‌هایی می‌شنویم شبیه به این: «آخه با این گرونی مردم چه‌طوری شیكم زن‌وبچه‌شونو سیر بكنن؟» (حتا زنان شاغل هم از این حرف‌ها می‌زنند.) در این جمله، كه كمتر كسی ممكن است نشنیده باشدش، حقیقت دردناكی نهفته است، نهفته كه نه، از فرط تكرار نامریی شده است، آن این‌كه: بازار كار و فعالیت معیشتی (یا غیر معیشتی) و مسئولیت اداره‌ی خانواده در دستان گاهی توانمند و گاه ناتوان مرد است و بس و اصلاً «مردم» بودن اعتبار و تشخص و هویتی است كه جامه‌ی آن را بر قامت پهلوانی مردان دوخته‌اند و زنان همچنان تنها زاینده و فزاینده‌ی جمعیت‌اند و نان‌خور مردان. (دوسه روز قبل، در قسمت پایانی سریال اشك‌ها و لبخند‌ها [ساخته شدن این سریال جذّاب و طنّاز توسط كارگردانی كه دائماً با ماورا و ماوراییان سروكار دارد خیلی عجیب است.] تازه‌عروسی كه تحصیلات دانشگاهی دارد در رشته‌ی ستاره‌شناسی، به همسر ِ یك‌لاقبای آسمان‌جُل و بی‌هنرش می‌گوید: یعنی اگه شب اومدی خونه و دیدی كه من همه‌ی وقتم رو صرف نگاه كردن به ستاره‌ها كرده‌ام و شام درست نكرده‌ام عصبانی نمی‌شی؟!») شرم‌آور است، واقعاً شرم‌آور است!
.

.خانواده‌ی ايرانی در كتاب درسی


حرف، در مورد قشری‌ها و سنتی‌ها نیست، كه ادعایی ندارند (برعكس، پا می‌فشرند بر «بنده‌منزل» و «آشپزخونه (یعنی همسرشان)») حرف درمورد كسانی‌ست كه خیال می‌كنند قبول داشتن حقوق زنان و احترام گذاشتن به این حقوق و –اولی‌تر- اقدام در جهت برابری حقوق این دو جنس خلاصه می‌شود در همكاری در انجام كارهای خانه. جمله‌ی طلایی، رهایی‌بخش و وجدان‌آسوده‌كن ِ «من توی كارای خونه به خانومم كمك می‌كنم!» ناظر بر همین عقیده است. از این «خانومم» نفرت‌انگیز كه بگذریم ( يك لقب رياكارانه، انگار آدم نیست و یك موقعیت مكانی است كه باید به آن اشاره كرد، مثل: اینی كه اینجا وایساده!) اغلب این آقایان راست هم می‌گویند، یعنی در انجام كارهای خانه به همسرشان كمك می‌كنند، اما نكته‌ی كلیدی اینجاست كه چرا ما مردها خیال می‌كنیم انجام كارهای خانه وظیفه‌ی همسر ماست و ما، در بهترین و فهیمانه‌ترین و بیناترین حالت، باید در انجام این «وظیفه» به او «كمك» كنیم و فخر هم بفروشیم؟ این وظیفه (در كنار وظیفه‌ی مادری كردن* و تربیت بچه) بر گردن ِ زن گذاشته شده و كار بیرون از خانه وظیفه‌ی خطیر مرد و پُرواضح است كه آن‌كه دارد كار می‌كند و در اجتماع رفت‌وآمد می‌كند و عقل و مغز و اعصابش با مردم و ابزار كار ارتباط و كشاكش دارد باتجربه‌تر، ورزیده‌تر، مفیدتر (با قید یك احتیاط، فهیم‌تر) و منطقاً از دنیای باورهای جاهلانه و خرافی دورتر خواهد بود. (این‌كه چرا نیروی كار بیرون از خانه‌ی ما، همچون خانه‌نشین‌های بطالت‌گذر، گوش شنوای قوی‌یی دارند برای شنیدن عقاید جاهلانه و خرافی، از عجایب است.)
اما، نه برادر، این‌طوری فقط وجدان چُرتی و گاه بیدار خودمان را التیام می‌دهیم و الّا با شُستن چند تكه ظرف و كشیدن جاروبرقی (كه اغلب با شكستن لیوان و نق‌زدن برای گیر كردن ِ سیم جاروبرقی همراه است) تغییری در وضعیت زنان پیش نمی‌آید و زنان نباید چشم امید به دستان ورزیده‌ی ما مردان داشته باشند. نه، از این آتش آبی برای شمایان گرم نمی‌شود.
این، به یك چوب راندنِ همه‌ی مردان نه عادلانه است و نه واقعیت دارد. مردانِ نه‌چندان پُرشماری در كار دشوار و خطرناك زنان برای دستیابی به حقوقشان آن‌ها را همرای می‌كنند و گاه از آنان جلو می‌زنند و زنان نه‌چندان كم‌شُماری هم هستند كه اگر دست به هیچ كاری نزنند زیان كم‌تری به همجنس‌های خودشان می‌رسانند. (به‌یاد داریم كه در رأی‌گیری برای لایحه‌ی ضدزن ِ «حمایت از خانواده»‌كه ازدواج مردان متأهل با زن یا زنانی دیگر را بدون اجازه از همسر اول** قانونی می‌كرد، چند تن از نمایندگان زن رأی موافق دادند.)

پی‌نوشت: وضعیت زنان مجرد ماهیتاً با متأهل‌ها یكی است. آن‌ها با برادر یا پدر (ویا هردو و اگر نبودند عمو و دایی كه هست و اگر آن‌ها هم نبودند بالاخره مردی پیدا خواهد شد برای «مهار» آن‌ها) سروكلّه می‌زنند و مردان ِ مَحْرَم ِ اطراف زنان مجرد بی‌رحم‌ترند، چراكه مسئولیت خطیر عفیف نگه داشتن آن‌ها نیز بر گردن‌شان است، اما مردان متأهل دست‌كم به خاطر چشمداشتی كه به «خدمات جنسی» از همسرشان دارند گاهی بی‌سروصدا جاروبرقی می‌زنند و مراقب‌اند كه ظرفی نشكنند!

نكته: چند سال قبل برنامه‌ای در رادیو پخش می‌شد (شاید هنوز هم پخش می‌شود) به‌نام «خانه و خانواده». تیتراژ این برنامه این‌طور بود: موسیقی متن، صدای زنی كه می‌گفت «خانه وُ...» بعد صدای مردی می‌آمد و با هم می‌گفتند «خانواده» نگاه ایدئولوژیك بسیار آشكار است، كه می‌گوید جایگاه زن كجاست و جایگاه مرد كجا.


* اغلبِ ما آدم‌ها، رفتار هریك ازهمنوعان‌مان راكه نمی‌پسندیم «حیوان» می‌دانیم‌اش، غافل از این‌كه جنس ِ نَر ِ اسب دریایی ِ نیم‌وجبی (با اسب آبی غول‌پیكر اشتباه نشود) یعنی یكی از همین «حیوان»ها، در دوره‌یی از باروری جنین، آن را در شكم خود نگه می‌دارد و در باروری محصول مشترك‌شان، در وظیفه‌ی واقعی جنس ماده، نقشی عملی و واقعی به‌عهده می‌گیرد.

** این‌هم یك شوخی دیگر! مردانِ زن‌دار، زن دوم و سوم‌شان را بدون اجازه‌ی همسر اول می‌گیرند و آب از آب هم تكان نمی‌خورد.

۶ نظر:

محمود گفت...

درود آقاي كريم‌مسيحي عزيز!

راست‌اش من گمان مي‌كنم نگاه شما هم اشتباه است. خب حقيقت هم اين است‌كه مگر مردان هم از عهده‌ي آش‌پزي برمي‌آيند؟ اگر مرداني هم هستند كه اين شغل‌شان است مسئله يك استثناست. ضمن اين‌كه من مخالف كمك كردن مرد در وظايف زن در خانه نيستم. شايد شما از بيخ و بن با تقسيم وظايف در خانه و بيرون خانه مخالف باشيد. اما راست‌اش اين‌گونه تقسيم‌ها به زنده‌گي نظم مي‌بخشد. من هم البته با شما موافق‌ام كه با چند تكه ظرف شستن كار به سامان نمي‌رسد و حقوق حقه‌ي زنان به انجام نمي‌رسد!

شاد زي

ساسان گفت...

سلام نظر شما به عنوان یک نسبی گرا در مورد چنین اقفرادی چیست؟

يوريك كريم‌مسيحی گفت...

ساسان عزيز!
نظر من همين چيزي‌ست كه در مطلب گفته‌ام، اگر پرسش خودتان را روشن‌تر مطرح كنيد شايد بتوانم جواب دقيق‌تري بدهم.

يوريك كريم‌مسيحی گفت...

محمود عزيز!
زنان آشپز به دنيا نمي‌آيند، بلكه مجبور مي‌شوند به عنوان يك وظيفه و يك امتيازي كه در زندگي آينده به كارشان مي‌آيد بياموزند (اگر مردان هم چنين اجباري داشتند حتماً در ميان آن‌ها آشپزهاي بسيار قابل زيادي پيدا مي‌شد.) و اغلب آن‌ها هم -متأسفانه- نقش سنتي و تاريخي شده‌ي خودشان را مي‌پذيرند و دم بر نمي‌آورند چرا كه عمدتاً شناختي از حقوق خودشان ندارند و ما مردان هم به‌قدر كافي از اين بي‌خبري آن‌ها سوءاستفاده مي‌كنيم و جلوي آگاهي آنان را مي‌گيرند. حقي كه مردان براي كنترل زنان در بيرون رفتن از خانه براي خود قائل‌اند يكي از نمونه‌هاي اين سوءاستفاده است.
من نه‌تنها هيچ مخالفتي با تقسيم كار ندارم كه گمان مي‌كنم بدون تقسيم كار سنگ روي سنگ امور خانواده بند نشود، اما من اصرار دارم بر تقسيم كار متكي بر احترام به حقوق يكديگر و با توجه به قابليت‌ها، حتا قابليت‌هاي كه وجود ندارد اما مي‌تواند به‌وجود بيايد.

حسین گفت...

یوریک عزیز
تو نیک می‌دانی نظر حقیر را در باب مساوات براساس قابلیت‌ها و احترام دوطرفه؛ می‌اندیشم وقتی که من توان‌اش را دارم که با مُشت {و بنابه ‌نیاز و ضرورت، با چوب} بزنم توی دهان «وی»، چرا نزنم؟ البته براساس احترام!
قربان تو
{راستی یوری.. مبارک باد رفع فیلترینگ. دور باد همیشه}

يوريك كريم‌مسيحی گفت...

حسين نارنين ِ من!
آنچه من از نظر تو «در باب مساوات براساس قابلیت‌ها و احترام دوطرفه» مي‌دانم چنين زورآزمايي و عرض‌اندامي برنمي‌دارد، اما اگر خيلي به زوربازوي خودت مي‌نازي فقط به اين فكر كن كه اگر زور «وي» به تو بچربد چه از تو باقي خواهد ماند؟!
ممنون از نيايش خيرخواهانه‌ات.