در سالهای مدرسه فوتبال بازی میكردم و بازیكن «فیكس» بودم، دفاعِ راست. كارم دفاع كردن بود و خوب هم دفاع میكردم، هرچند وقتی بزرگتر شدم دیدم حمله كردن و پریدن و درافتادن و انتقاد كردن جذابتر است و به من نزدیكتر، اما دیگر فوتبال بازی كردن (یا آنطور كه حرفهییها به زبان عامیانه میگویند «فوتبال كردن») را كنار گذاشتم و سروكارم با فوتبال، تماشا كردنِ بازی بارسلونا (تيم محبوب من و پسرم) و احیاناً بازی تیمهای انگلیسی (با این امید كه منچستر ببازد!) و ایتالیایی (با این امید كه اینتر ببرد!) و البته تماشا كردنِ نودِ عادل خانِ فردوسیپور!
گمانم غیر از زخمخوردههای پركينهي فدراسیون فوتبال كسی نباشد كه این عادلِ نازنین را دوست نداشته باشد (به نام ِ كوچكش توجه كنید كه به هیچكس باج نداد و بنایش بر عدالت بود و الان هم بههیچوجه حاضر نشده كه نودی بیخاصیت و اختهشده اجرا كند.) عادل فردوسیپور بسیار محبوب است و مهمتر از آن، ماندگاری اين محبوبيت است. در این سی ساله كسی را نمیشناسم كه به اندازهی فردوسیپور محبوبیتش دوام آورده باشد و این اصلاً موضوع كوچكی نیست، چه اهل فوتبال باشید، چه نباشید، چه مثل من كمی باشید، كمی نباشید، باید به این موضوع توجه كرد. و، این سُنَت ِ بسیار بهكار گرفتهشده كار ِ خودش را كرد كه «تو، وقتی میتونی حرف بزنی و به حرف زدنت ادامه بدی كه به نفع من باشه، اما، تو –عادل ِ فردوسیپور ِ...!- نهتنها به نفع من حرف نمیزنی كه علیه من هم وراجی میكنی، خیلی هم وراجی میكنی! پس، خفه شو!»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر