رئاليست، تراژدي، دموكراسي، ليبرال، ماركسيسم و اكسپرسيونيسم ازجمله اصطلاحاتي است كه بسيار آشنا و بسيار بهكار گرفته شدهاند كه واقعيتگرا، سوگواره، مردمسالار، آزاديخواه ماركسگرا و گزارهگرايي (كه اين، خود بايد معني شود تا بعد بتوان ربطي بين آن و اكسپرسيونيسم يافت.) ترجمه و برابرهاييست براي آنها. اما، بهواقع اين معادلها معناي اصطلاح اصلي را بههمراه دارند؟
اصطلاحي كه در چند سال اخير بسيار بهكار رفته و خوشبختانه برابري براي آن ساخته و يا انتخاب نشده (دليل آن را خواهم گفت) فمينيسم است. اين اصطلاح بهقدري اسباب فتنه و دردسر و تنش و هيجان و انگيزه و گشايش چشمانداز شده كه اصطلاحات پيش از آن چنين منزلت فتّانهاي چندان بهخود نديدهاند.
مردمسالاري گوشهاي از معناي دموكراسي است اما كسي نميتواند بگويد ايندو ربطي به هم ندارند. كسي ممكن است خود را دموكرات بداند اما ديگران با او همعقيده نباشند، اما اگر فعلِ ديكتاتورمآبانهاي از او سر زد عقلاً و منطقاً نخواهد گفت كه اين كارش با دموكراسي سازگار است، تنها ميتواند عملش را توجيه كند تا همچنان در سِلك دموكراتها بهشمار آيد، اما...فمينيسم چنان دچار بدفهمي و سوءتفاهم شده كه كسي به ديگري ميگويد: اي [...] فمينيست! و آن را در مقام ناسزا و اهانت بهكار ميبرد و چند قدم آنسوتر ديگري اعلام ميكند كه خودْ فمينيست است. (همين مانده بود كه مثلاً زنگرا، اَبَرزن، زنسالار و برابرهاي دستوپا شكستهي ديگري براي فمينيسم انتخاب شود تا آتشِ سوءتفاهم و سوءبرداشت شعلهورتر شود.)
اگر با دو نفر از آنان كه فمينيسم را بهعنوان يك اهانتِ آميخته به نفرت بهكار ميبرند، و يا با دو نفر از آنان كه خود را با افتخار فمينيست ميخوانند گفتوگو كنيد خواهيد ديد كه هيچيك از آندو، كه در يك جبهه و يك سنگرِ حمله و يا دفاع و افتخار قرار دارند، نگاه و نظرشان نهتنها يكي نيست، بلكه شايد شباهتي به يكديگر هم نداشته باشد.
يكي از خانمهاي مسئول (طبعاً در دورهي اصلاحات) كه خود را مدافع حقوق زنان ميدانست (با توجه به شرايطي كه در آن زندهايم و در مقايسه با فعالانِ مخصوصاً همجنسِ ايشان، انصافاً بايد بپذيريم كه ايشان مدافع حقوق زنان و خواهان برابري اين حقوق بودند، دستِكم از مدافعان چندهمسري كه نبودند!) پس از اعلام حمايت همهجانبه از حقوق زنان و اينكه بهطور خستگيناپذير و پيگير در تلاشِ احقاقِ حقِ زنان هستند، دستِآخر اعلام كردند كه: «اما من فمينيست نيستم، ها!» ايشان تنها فعال مدافع حقوق زنان نيستند كه اين اصطلاح را همچون لكّهي ننگ از دامن خود ميزدايند، بلكه بسياري از اين فعالان و فعالانِ حلقهي آزاديخواهي و برابريطلبي نيز چنين ديدگاهي دارند و از اين و آن با مطايبه بهعنوان فمينيست ياد ميكنند و اعلام اينكه «من فمينيست هستم.» در چشم ايشان يا بايد همراه با شجاعت باشد و يا همراه با حماقت.
وقتي چندبار از من پرسيده شد كه آيا خود را فمينيست ميدانم يا نه، گفتم كه نميتوانم بدون يك مقدمهي روشنگر به اين سوال جواب بدهم و با توضيحاتي كه قبلاً اعلام كرده بودم* دستِآخر اعلام كردم كه: «بله، من فمينيست هستم!»
* تلاشِ (عملي و نظري) در جهت احياء و يا بهدست آوردنِ حقوق ازدست رفته و يا بهدست نيامدهي زنان در مسايل سياسي، اجتماعي، اقتصادي، حقوقي، فرهنگي و ساير زمينهها. (دوربين عكاسي، شمارهي 17، صفحهي 19، مرداد و شهريور 1382)