اسماعيل محمدولي را هرگز نديدهام، اما مطالبشان را ميخوانم، در «كارگزاران» مينويسند، راجعبه كارگران و مسايل كارگري. آقاي محمدولي مرد بسيار باشرف و شجاعي است، با وجداني بيدار (صفاتي كه امروزه هرچه بيشتر بجوييد كمتر مييابيد، به قول «هملت» "يكي از هزار!" تازه اگر آدمي خوشبين باشيم!) دليل به دل نشستن و تأثيرگذاري و برانگيزانندگي مقالههاي آقاي محمدولي تنها پرداختن ايشان به مسايل انسانهاي فرودست و فراموش شدهي جامعه نيست، بلكه تسلط ايشان به ابزار كارشان، به مقالهنويسيشان و پرداخت استادانهشان در موضوع نيز هست، و اين بلديّت و اين همدلي با آنها و جستوجوي فداكارانه و خستگيناپذيرشان در مسايل آنها (و طبعاً ستمهاي خارج از تصوري كه بر آنها ميرود... كافي است بخوانيد مقالاتي را كه ايشان راجعبه كارگران معادن ذغالسنگ نوشتهاند و يا كارگران خانوادگي خشتمال كه فقط در فصل گرما كار دارند، كاري كشنده، يا زنان قاليباف يزدي و يا مهمتر از همه، موضوع سنديكاي كارگري و برابري كه براي سنديكا تراشيدهاند [انجمن صنفي] كه منجر به تراشيده شدن خود سنديكا نيز شده است.) دستكم يك خسته نباشيد ميطلبد، خسته نباشيد واقعي، نه از آنهايي كه – بهقول كريم امامي- روزي صد بار به اينوآن ميگوييم، بياينكه موردي داشته باشد.
یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
عجب عکسیه! همینطور دارم نگاهش میکنم و فکر میکنم. ممنون که من رو با این عکس و عکاس آشنا کردی.
ارسال یک نظر