ماهانهی «رودكی» -با آن كاغذ كاهیاش- مجلهای بود كه در دههی 1350 منتشر میشد. نشریهای ادبی، هنری و فرهنگی كه نفوذ و مقبولیت قابلتوجهی در میان روشنفكران و نخبگان و هنردوستان داشت. «رودكی»، شاید بهخاطر همكاری ابوالحسن نجفی بود كه توجه ویژهای به سارتر داشت و در چندین نوبت گفتوگوهایی با وی منتشر كرد. در یكی از این گفتوگوها محور بحث سارتر موضوعی بود كه شاید بتوان از آن بهعنوان «ظرفیت فرهنگی فرهنگها» نام برد. سارتر برای روشن كردن حرفش (آنچه در فرهنگ مردم یك اقلیم «معجزه» بهحساب میآید ممكن است در نظر مردمی از فرهنگی دیگر «فاجعه» باشد.) مثالی میآورد. مثال راجعبه فیلمی است بهنام «ریشهها» (مكزیك، 1954) اثر بنیتو آلاسراكی. آلاسراكی در ایران شناخته شده نیست و گمان نمیكنم فیلم یاد شده در ایران دیده شده باشد.
.
بنیتو آلاسراكی
.
«ریشهها» تشكیل شده از چهار قسمت كوتاه كه هریك قصهای مستقل دارد. در یكی از این قسمتها –«پسرك یكچشم»- مربوط به پسربچهای است كه با مادرش در شهركی حاشیهای، در تنگدستی زندگی میكند. پسرك از یك چشم كور است كه بههمیندلیل سایر بچهها دائماً مسخرهاش میكنند و دستش میاندازند. مادر و پسرك كارد به استخوانشان رسیده و نمیدانند با این وضع چه كنند. جشنی دینی در راه است كه مراسم مفصل و عظیم آن در شهر بزرگی كه آنان در حاشیهاش زندگی میكنند برپا خواهد بود. آنان برای توسل به حضرت همهی داراییشان را خرج میكنند تا به آن شهر بروند و متوسل شوند و از نتیجهی كار اطمینان داشته باشند. در مراسم، آنها به دعا میپردازند و حاجتشان را طلب میكنند و پس از آن به لذت بردن از جشن میروند كه به خرجی كه كردهاند بیارزد. در جایی از این جشن مردم آتشبازی بزرگی راه انداختهاند كه پسرك را خوش میآید و به طرفش میرود. در بازی سرخوشانهی اهالی با آتش، شرارهای از آن به چشم سالم پسرك میپرد و آن را هم كور میكند. مادر و پسرك، غمگین و دلشكسته به موطن باز میگردند و مادر میداند كه نه تنها دیگر اثری از تمسخر كردن نخواهد بود، بلكه همگان با پسرك همدردی خواهند كرد. مادر از این معجزهی خلقالساعه رضایت دارد و دلشاد است، اما... پسرك؟
اين مطلب در روزنامهي جهان اقتصاد (سهشنبه 19 آبان) در صفحهي «جهان اندوه» چاپ شده است.
اين مطلب در روزنامهي جهان اقتصاد (سهشنبه 19 آبان) در صفحهي «جهان اندوه» چاپ شده است.
۱ نظر:
ارسال یک نظر