نسبینگرها –كه نگارنده خود را از آنها میداند- براین «عقیده»اند كه «هرچیز»ی نسبی است، تنها چیزی كه نسبی نیست این است كه «همهچیز» نسبی است. نسبینگرها –بناچار- به یك «مطلق» تن میدهند و این همان مطلق بودنِ «مطلق نبودنِ چیزها»ست و این ایمان است به بیایمانی.
نسبینگری در سنجش ِ كیفیت و چگونگی چیزهاست و هرگاه نسبینگر باشیم دیگر مطلقنگر نیستیم و هرگاه نسبینگر باشیم منطقاً باید به «هر چیزی» بیتعصب و بیایمان باشیم و مطلقنگر بودن مؤمن بودن است به چیزها و این چیزها در قلمرو دین است و سیاست است (چپ و راست و میانه و غیره) و تعریفها، در هنرها و بیانها و انگارهها و حقانیتها. و نسبینگر اگر باشیم دائماً باید به باورهای نسبی خود بهدیدهی شك نگاه كنیم و این شك باعث انتقاد از قلمرو علاقهها خواهد بود كه منطقاً باید كاستیها و سستیهایش را ببینیم و برطرفش كنیم تا بهتر شود و باز به آن بهتر بهشك نگاه كنیم و مطلقنگر بودن نگاهی اعتقادی است، هم اعتقاد به برحق بودن خود و هم به برناحق بودن دیگری و این چشم بستن است بر كاستیهای خود و چشم گشودن است بر نداشتههای دیگری.
نسبینگری در سنجش ِ كیفیت و چگونگی چیزهاست و هرگاه نسبینگر باشیم دیگر مطلقنگر نیستیم و هرگاه نسبینگر باشیم منطقاً باید به «هر چیزی» بیتعصب و بیایمان باشیم و مطلقنگر بودن مؤمن بودن است به چیزها و این چیزها در قلمرو دین است و سیاست است (چپ و راست و میانه و غیره) و تعریفها، در هنرها و بیانها و انگارهها و حقانیتها. و نسبینگر اگر باشیم دائماً باید به باورهای نسبی خود بهدیدهی شك نگاه كنیم و این شك باعث انتقاد از قلمرو علاقهها خواهد بود كه منطقاً باید كاستیها و سستیهایش را ببینیم و برطرفش كنیم تا بهتر شود و باز به آن بهتر بهشك نگاه كنیم و مطلقنگر بودن نگاهی اعتقادی است، هم اعتقاد به برحق بودن خود و هم به برناحق بودن دیگری و این چشم بستن است بر كاستیهای خود و چشم گشودن است بر نداشتههای دیگری.
.
چه میبينيم؟
(اثر شيگهئو فوكودا)
.
نسبینگرها، مثل دیگران (مطلقنگرها و سایر بینندهها و حتا كسانی كه نگاه نمیكنند) سروكار دارند با «متن» و گریزی ندارند از تأویل و تفسیر و تحلیل و سایر حلاجیها و در این بالاپایین كردن است كه او نسبی میبیند و دیگری مطلق و او شك میكند و دیگری نمیكند و او نقد میكند خود را و ارزشهایش را و داراییاش را و دیگری را و مخالفش را و موافقش را و منتقدش را و نگاه میكند كه كجای جهان ایستاده است با چه كیفیتی و دیگری كجای جهان ایستاده است با چه كیفیتی و راستیهای او را میپذیرد و كجیهای خود را میبیند و...آيا مطلقنگرها هميشه مطلقنگرند و نسبی نگاه نمی كنند؟ و آیا نسبینگرها همیشه چنیناند و میتوانند چنین باشند یا در همهی این امور بالنسبهاند؟